امیرکبیر کاری کرد تا مردم جنوب طهران خانه‌دار شوند (+عکس)

«اولیای دولت علیه حسب‌الحکم اعلیحضرت شاهنشاهی ماذون و مرخص فرمودند که هر کس در بیرون شهر، مابین دروازه محمدیه و دروازه شاهزاده عبدالعظیم بخواهد خانه و عمارت بسازد خصوصا مردمان قلیل‌البضاعه که در شهر قوه خریدن خانه و عمارت ندارند مأذون‌اند که در آنجاها خانه و عمارت بسازند و کسی آنها را ممانعت نکند و بعد از اذن و اجازت اولیای دولت قاهره این روزها قریب ۲۰۰خانوار خانه و دکاکین و عمارت طرح کرده، مشغول ساختن می‌باشند.»
اعلامیه بالا، در دوران صدارت میرزاتقی‌خان امیرکبیر صادر شد تا مردم در زمین‌های جنوب شهر تهران، بدون پرداخت وجه، صاحب زمین شده و در آن برای خود سرپناه بسازند. اشاره به «بیرون شهر، مابین دروازه محمدیه و دروازه شاهزاده عبدالعظیم(ع)» امروز حدفاصل میدان محمدیه (اعدام) تا چهارراه مولوی است و به‌خوبی می‌توان دریافت که «حدجنوبی» شهر تهران آن روزگار، کجا بوده است.
این اعلامیه مربوط به سال ۱۲۶۸قمری (۱۲۳۰شمسی) است و این امر مهم در آن روزگار با تدبیر وی از قوه به فعل آمد تا مردم بی‌خانمان، دارای خانه شوند. مساحت اولیه شهر تهران که در دوران آغامحمدخان قاجار- نوروز سال ۱۲۰۰ قمری‌-حداکثر ۷کیلومترمربع بود، در سال ۱۲۴۷ شمسی- در بیست و دومین سال پادشاهی ناصرالدین‌شاه- به حدود ۱۲کیلومترمربع (در داخل خندق) رسیده بود و در این سال، تهران از هر سو هزار ذرع (هر ذرع ۱۰۴سانتی‌مترمربع) گسترش و ۳۱کیلومترمربع افزایش یافت و این مهم از ارزش زمین بسیار کاست و قیمت را به حداقل خود رساند و حتی بی‌ارزش کرد. این ازدیاد در شمال شهر (خیابان انقلاب) ۱۵۰۰ذرع بود. تهران در این سال در محدوده خندق از غرب به خیابان کارگر (سی‌متری نظامی) جنوب به خیابان شوش، شرق به خیابان هفده‌شهریور و از شمال به خیابان انقلاب، منتهی می‌شد و آنچه در سال ۱۳۰۶ در دستور کار قرار گرفت، پر کردن خندق‌ها بود و به این طریق با تخریب دروازه‌ها و تسطیح خندق‌ها، محدوده شهر کاملا از بین رفت و از چهارسو رو به رشد گذاشت و مردم تا سال‌ها حاضر به خرید اراضی روستاهای واقع در شمال شهر نبودند. پر کردن خندق‌ها ۳سال به طول انجامید و در سال ۱۳۰۹ پایان یافت.
نهرکرج – که بعدها بلوار الیزابت — بلوار کشاورز فعلی روی آن ساخته شد

بعد از آنکه خیابان انقلاب شکل گرفت، اراضی بالادست آن را جلالیه می‌نامیدند و «آب کرج» (بلوار کشاورز) محل تفریح و تفرج مردم- البته خواص- بود و عموما رغبتی به ساخت و ساز در آن مشاهده نمی‌شد و علت «شنی» بودن زمین در این محدوده بود و نمی‌شد «خشت» از خاک آن ساخت و خانه بنا کرد اما هر چه به سمت جنوب شهر می‌رفت، این کار سهولت و سرعت بیشتری به خودش می‌گرفت؛ هر چند ناگفته نگذاریم که جاذبه‌های جنوب شهر، آن‌قدر بود که فقیر و غنی در آن سکنی گزینند.
میدان انقلاب ( ۲۴ اسفند ) در دهه ۴۰

در دوران ناصرالدین شاه، خانه میرزاتقی‌خان امیرکبیر، در حوالی کوچه تکیه دولت فعلی در جوار خیابان ناصرخسرو بود و تا سال‌ها اصحاب قدرت و درباریان و دولتیان، در اطراف کاخ گلستان، خانه داشتند؛ مثلا خانه میرزاعلی‌اصغرخان اتابک (امین‌السلطان) در خیابان لاله‌زار واقع شده بود و امروز این خانه را به‌نام «خانه اتحادیه» یا همان خانه دایی‌جان ناپلئون می‌شناسیم و در کوچه پسکوچه‌های محلات قدیمی تهران، هنوز هم اسامی و القاب دهان‌پرکن درباریان قاجار، باقی مانده‌ است؛ امین حضور یا رکن‌الدوله، بهاءالدوله، مطیع‌الدوله‌و… در محله قدیمی عودلاجان و سنگلج مشتی نمونه خروارند.
میدان توپخانه ۱۳۲۰

میرزاآقاخان نوری، صدراعظم خیانت‌پیشه ناصری، خانه‌ای در کوچه خدابنده‌لو در خیابان ناصرخسرو داشت و باغ معروف نظامیه- جنوب میدان بهارستان تا چهارراه سرچشمه- خانه دیگر او و پسرش میرزاکاظم‌خان نظام‌الملک بود.

تهران را اگر در آن روزگار، شهر باغ‌ها می‌نامیدند، اسم بامسمایی بود. باغ معروف لاله‌زار، یکی از ده‌ها باغ داخل خندق جدید تهران بود و آن‌قدر هوای تهران در فصل بهار پاک و منزه بود که دکتر یاکوب ادوارد پولاک، معلم طب و جراحی مدرسه دارالفنون در خاطراتش تأکید می‌کند که در هوای آزاد، اعمال جراحی را انجام می‌دادند.

با تخریب باغ‌ها و خانه‌سازی بدون توقف طی یکصدسال گذشته، تنها باغی که در محدوده قدیمی شهر باقی مانده، خانه حاج‌حسین آقا امین‌الضرب مهدوی- جد خانواده مهدوی- است اما خیلی از باغ‌ها از بین رفت و تسری تخریب باغ‌ها و خانه‌سازی، از محدوده داخل خندق به خارج از آن موجب شد تا باغ‌های بسیار وسیع مابین تهران و شمیران نیز «بنه‌کن» شوند تا محدوده تهران امروز، تا پای سلسله جبال البرز در شمال شهر گسترش یابد.
رشد سرطانی تهران را در دو مقطع انقلاب مشروطیت- ۱۲۸۵ شمسی- و ۱۳۲۰ شاهد هستیم. در دوران انقلاب مشروطیت و فتح تهران توسط قوای بختیاری و دیگر شهرها- قزوین، گیلان و مازندران و…- موجب شد تا مهاجران بسیاری پا به تهران بگذارند و این امر هرگز قطع نشد و با ساخت دانشگاه‌ها و بیمارستان‌های نسبتا مجهز در ۲دهه آغاز این قرن حاضر و عدم وجود امکانات در تمامی بلاد، تهران دارای جاذبه‌های بسیاری شد که پس از هجوم متفقین به ایران و ایجاد ناامنی در استان‌های آذربایجان و کردستان، هجوم جمعیت، فزونی گرفت و توجه بیش از پیش به تهران پس از کودتای ۲۸مرداد، آنگونه شد که تهران با جمعیتی حدود۲۱۰ هزار نفر در ابتدای قرن حاضر، در سال ۱۳۵۷، نزدیک به ۶میلیون نفر را در خود جای داده بود.

آن وقت‌ها که دروازه‌های تهران حدود و ثغور شهر را مشخص می‌کردند، گردشگاه‌های خوش آب و هوا – در اشکال مختلف- با اندکی پیمودن به وسیله درشکه قابل دسترسی بود و به ارزانی و فراوانی، همگان از آن بهره می‌بردند.
ماشین دودی معروف در دوره قاجار

تا قبل از تعطیل کردن «ماشین دودی» در سال ۱۳۴۱، یکی از مهم‌ترین تفریحات مردم سفر به حضرت عبدالعظیم(ع) در شهرری بود و با پرداخت اندکی پول، یک خانواده در باغ‌های اطراف حرم بیتوته کرده و «از یک کرشمه دو کار برمی‌آمد»؛ هم فال بود و هم تماشا، هم زیارت فراهم بود و هم سیاحت. برای همین بسیاری از خانواده‌های قدیمی، این مسافرت یک روزه را یکی از بهترین خاطرات خود می‌دانند.
زیارت امامزاده‌های اطراف شهر، یکی دیگر از نکات قابل توجه بود. در اراضی جی‌بیرونک- دو امامزاده معصوم(ع) و حسن(ع)- با مزارع بسیار در اطراف آنها، مکان مناسبی برای «استخوان سبک کردن» و سیاحت بود و در اراضی طرشت در شمال این منطقه، باغ بزرگ اطراف بقعه شیخ‌عبدالله، محل دیگری برای تفریح و زیارت بود. زیارت اهل قبور نیزیکی از کارهای واجب بود؛ مهم نبود که آن‌که سر به تیره تراب گذاشته، خویش و قوم است یا غریبه و ناآشنا . مهم آن بود که مردم با خواندن فاتحه‌ای، طلب بخشش و آمرزش برای خود و متوفی می‌کردند و بدین‌گونه بود که «نیستی و ترک دنیا» همواره در ذهن‌ها جاری بود و هر گاه مردم بی‌تاب و عصبانی می‌شدند، ناخودآگاه با گفتن «استغفرالله» از عصبانیت خود کاسته و آستانه تحمل خود را بالا می‌بردند و مثل روزگار ما نبود که گذشت و اغماض گویی حکم کیمیا را یافته‌اند.

سیده ملک‌‌خاتون و امامزاده اهل‌بن‌علی(ع) در اراضی بیرون دروازه خراسان، حکم ۲امامزاده تهران را داشتند و اماکنی بودند برای سیاحت و زیارت، و اندکی آن طرف‌تر، اراضی مسگرآباد قرار داشت که در دهه‌های۱۳۱۰-۲۰ تبدیل به آرامستان شده بود و این مکان نیز یکی از اماکن مورد توجه مردم بود.

تفرجگاه «آب‌کرج» حتی آن زمان که به صورت بلوار درآمد و رفت و آمد خودروها در آن جریان داشت، تا دهه‌های ۱۳۳۰-۴۰ نیز عاری از جمعیت و ساختمان بود و آب جاری در این بلوار، بسیاری از اهالی تهران- به خصوص جوان‌ها و اهل هنر- را به این سمت تهران می‌کشید و خاطره گشت‌وگذار در «آب‌کرج» در خاطرات هنرمندانی همچون مرحوم بیژن ترقی ثبت و ضبط شده است و زلالی آب این نهر، زبانزد خاص و عام بود.

فاصله دور تهران تا شمیران غیر از جاده قدیم، با احداث خیابان ولی‌عصر(عج) در دهه دوم قرن حاضر، موجب شد تا قدری در این امر تسهیل شده و با ایجاد شبکه‌ اتوبوسرانی در دهه ۳۰، میان تهران تا شمیران، رفت و آمد باب شد اما فقط در فصول گرم سال ایاب و ذهاب صورت می‌گرفت و در غیر این حالت، چنین نبود.
در همین دهه بود که داشتن اتومبیل شخصی، عمومیت بیشتری پیدا کرد و انواع و اقسام خودروهای اروپایی و آمریکایی، رهسپار ایران شدند. با مونتاژ پیکان در سال ۱۳۴۶، تب استفاده و مالکیت از خودروی سواری، چنان شد که گفته می‌شد به آرزوی روزی که هر ایرانی یک پیکان داشته باشد. از سوی دیگر مسابقه تولید خانه- توسط بسازبفروش‌ها- چنان اوج گرفت که در کمتر از ۳دهه، تمامی باغ‌های تهران از جنوبی‌ترین نقطه تا کوهپایه‌های البرز در شمال تهران، ریشه‌کن شدند و تفریح مردم تهران، در داخل تهران، رفتن به سینما و پارک‌ها شد.

کلیدی‌ترین نکته در مورد گسترش شهر تهران را در کنار عوامل یاد‌شده، باید در بسط و توسعه «آب لوله‌کشی» دانست که از سال ۱۳۳۴ شروع شد و تهران آن روزگار که حدود ۵۰ تا ۶۰ کیلومترمربع وسعت داشت، از آب چندین قنات مشروب می‌شد. با سدسازی روی رودخانه کرج، ذخیره آب کافی برای تمامی فصول، فراهم آمد و به دنبال آن سدهای لار و لتیان موجب آبادانی شمال شهر تهران شدند و امروز سدهای طالقان و ماملو، این کار را کامل کرده‌اند.
تهران امروز

امروز تهران در سطح، بیش از ۸۰۰کیلومتر مربع است و از غرب به هشتگرد و از شرق به ورامین و از جنوب به شهرری و از شرق به اراضی منتهی به رودهن و بومهن رسیده است و بدین ترتیب به‌رغم داشتن حدود و ثغور، روی نقشه، فاقد هر حد و حدودی است.

مشهورترین عکس‌های جهان!!

فرانسه- اصطبل و کبوترخانه: این تصویر مبهم یکی از نخستین عکس‌های گرفته شده به وسیله آدمی است. مخترع فرانسوی به نام نیسه‌فور نیپس  Nicéphore Niépce و برادرش کلود از سال 1793، روی روش‌های مختلف عکسبرداری کار می‌کردند. آنها چون مواد حساس به نور مناسب نداشتند، مجبور بودند زمان نوردهی را بسیار طولانی کنند. به عکس‌های اولیه آنها را هلیوگرام می‌گفتند و زمان نوردهی این عکس‌ها، 8 ساعت بود. این عکس گرچه نخستین عکس گرفته شده نیست ولی قدیمی‌ترین عکس به جامانده از این مخترع فرانسوی است.
 
 
اصطبل و کبوترخانه
 

1855 - جنگ کریمه: راجر فنتون Roger Fenton را می‌توان یکی از نخستین عکاسان جنگ دانست. او در سال 1855 با دشواری فراوان و در حالی که با بیماری وبا مبارزه می‌کرد و درد دنده‌های شکسته را تحمل می‌کرد، وسایل عکس‌برداری را بر پشت اسب‌ها به مناطق جنگی کریمه برد و 350 عکس از این جنگ گرفت. ولی نه ملکه انگلیس و نه دیگر پشتیبانان مالی وی حاضر نشدند عکس‌های وی را از اجساد و تآثیرات مخرب جنگ را ببینند:
 
جنگ کریمه

1896 - نخستین عکس اشعه ایکس گرفته شده از انسان: این عکس تصویری است از دست و حلقه ازدواج ویلهلم کنراد رونتگن. شخصی که نخستین بار متوجه شد با اشعه ایکش ساطع شده از سیانید باریم، می‌توان داخل بدن را مرئی کرد: 
 
 نخستین عکس اشعه ایکس گرفته شده از انسان
 

17 دسامبر 1903: اورویل و ویلبر رایت دو مکانیک دوچرخه، برای اولین بار در آمریكا پرواز کردند. گرچه پرواز اول فقط 12 ثانیه طول کشید ولی آغازی شد برای تحولی جدی:
 
 
 

1910 –انگلستان: لوئیس‌ هاینه Lewis Hine با عکس‌هایش همان کاری را انجام داد که چارلز دیکنر با رمان‌هایش. ‌هاینه با سفر به مناطق مخالف کشور عکس‌هایی از زندگی دشوار کارگران کودک گرفت. در این عکس گروهی از کارگران کودک دیده می‌شوند که کارشان جدا کردن زغال‌سنگ از خرده سنگ‌ها است:

 
 لوئیس‌ هاینه

25 مارس سال 1911: صاحبان یکی از کمپانی‌های تولید لباس زنانه در نیویورک همیشه درهای واحدهای تولیدی‌اش را قفل می‌کرد تا مطمئن شوند زنان جوان مهاجر محل کار را ترک نمی‌کنند و چیزی نمی‌دزدند. وقتی در طبقه هشتم این کارخانه آتش‌سوزی به راه افتاد، در عرض تنها 30 دقیقه، 146 کارگر مردند. بسیاری از کارگران خود را از بالا به پایین پرت کردند. این حادثه باعث شد توجه بیشتری به امنیت واحدهای تولیدی شود:
 

 
1923: کمال آتاتورک بنیانگزار تركیه نوین: او كه شیفته فرهنگ غرب بود حجاب را برای زنان عثمانی منسوخ و برای اولین بار با همسرش كه بدون چادر در ملاعام ظاهر شده بود عكس گرفت. كاری كه دقیقاً چند سال بعد الگوی رضا شاه در مبارزه با چادر در ایران شد.
 
 کمال آتاتورک
 

21 ژانویه 1924: مرگ لنین: رهبر انقلاب بلشویكی روسیه و بنیانگزار حكومت شوراها پس از مرگش مومیایی و جسد او به موزه ای در مسكو منتقل شد.
 
 
مرگ لنین
 

6 اکتبر 1927: نخستین فیلم ناطق جهان The Jazz Singer تولید و به دوران درخشان سینمای صامت پایان داد.
 
نخستین فیلم ناطق جهان

 
1928: الکساندر فلمنیگ کاشف پنی‌سیلین (نخستین آنتی‌بیوتیک) در حال كشت دارویی كه انقلابی در پزشكی قرن بیستم ایجاد كرد.
 
الکساندر فلمنیگ 

12 مارس 1930: آغاز راهپیمایی 240 مایلی گاندی برای براندازی استعمار انگلستان. او در مبارزه با سلطه انگلیس بر كشورش روش مبارزه منفی را برگزید و پیروز شد.
 

 

1930 آمریكا و اعدام سیاهان به وسیله سفیدان: این عکس در سال 1930 گرفته شده است و صحنه اعدام غیرقانونی دو سیاه متهم به جنایت را که اصطلاحا «لینچ» نامیده می‌شد، نشان می‌دهد. این دو نفر به وسیله انبوهی از مردم از زندان ایالتی به صورت غیرقانونی و به زور بیرون آورده شدند و بعد از شکنجه به دار آویخته شدند. چهره‌های بی‌تناسب شاد مردم، منقلب‌کننده است:
 

 
29 سپتامبر 1932، طبقه 69 آسمانخراش در حال ساخت GE Building در منهتن نیویورک - پس از ركود بی‌سابقه اوایل دهه 1930 در آمریكا كارگاه‌های ساختمانی تعطیل و كارگران بی‌كار شده در حال استراحت و مطالعه اخبار روز می‌باشند.
 

 
9 آگوست 1936، برلین: جسی اوونز در ورزشگاهی که هیتلر در آن حضور دارد، برنده دوی 100 متر المپیک می‌شود. جسی اوونز سیاه پوست در آن سال 4 مدال طلای خود را از چنگ ورزشكاران آلمانی كه به اعتقاد هیتلر نژاد برتر بودند در آورد. در آن روز هیتلر از شدت خشم استادیوم را ترك كرد.
 

 
3 مارس 1938: نخستین چاه نفت عربستان سعودی: كشور بادیه نشین عربستان كه جزء فقیرترین كشورهای جهان به حساب می‌آمد پس از اكتشاف نفت به ثروت هنگفتی رسید.
 

 

سپتامبر 1939: رژه سربازان آلمان نازی در حضور پیشوا در لهستان: سربازان آلمانی در مدت یك روز لهستان را به اشغال خود در آوردند و آتش جنگ جهانی دوم را شعله ور ساختند.
 

 
7 دسامبر 1941: حمله به پرل ‌هاربر: خلبانان نیروی هوایی امپراتوری  ژاپن با حمله ای برق آسا به ناوگان دریایی آمریكا در پرل ‌هابر (اقیانوس آرام) یورش بردند و علناً باعث ورود آمریكا به جنگ جهانی دوم شدند.
 

 
1941 - پرتره وینستون چرچیل: این عکس به وسیه یک عکاس کانادایی هنگامی که چرچیل به اتاوا رفته بود، گرفته شد. این پرتره یکی از مشهورترین پرتره‌های جهان است و گفته می‌شود پرتیراژترین پرتره دنیاست. علاوه بر این، از این عکس به عنوان روی جلد مجله تایم هم استفاده شد:
 

 
1941 - پرتره آن فرانک: هولوکاست قربانیان زیادی گرفت، ولی این کلمات «آن کرافت»، یک نوجوان 14 ساله یهودی، در قالب خاطرات روزانه‌اش بود که به این واقعه چهره و رنگ و لعاب ویژه‌ای داد. وی مدتها در آمستردام همراه خانواده‌اش، در یک اتاقک زیرشیروانی پنهان شده بود، ولی در سال 1944، محل اختفای آن و خانواده‌اش پیدا شد و همگی دستگیر شدند. آن و خواهرش تنها چند ماه قبل از آزادی اردوگاه اسرا، به علت ابتلا به تیفوس فوت کردند. در این پرتره وی با چشمان درشتش به آینده‌ای خیره شده که هیچگاه برایش رخ ننمود:
 

 
1943 سواحل نرماندی فرانسه: وقتی عکس زیر در یک مجله آمریکایی، جسد سه سرباز کشته شده را به تصویر کشید این سؤال مطرح شد که این سه سرباز در یک ساحل بیگانه چه می‌کردند و برای چه کشته شدند:
 

 
1944 - ساحل اماها، فرانسه: نیروهای آمریكایی در حال پیاده شدن در ساحل فرانسه تحت اشغال. در این روز آمریكاییان تلفات سنگینی دادند ولی با پیروزی نهایی روند سقوط آلمان هیتلری و آزادی فرانسه را تسریع بخشیدند.
 
 

 
1945  ژاپن، برافراشتن پرچم آمریكا در آیوو جیما: این عکس در تاریخ 23 فوریه سال 1945 گرفته شده است. شاید قبل از دوگانه کلینت ایستوود به درستی با این عکس آشنا نبودیم. ولی «پرچم پدران ما» و نسخه ژاپنی این فیلم «نامه‌هایی از آیوو جیما» کاملا ما را با این عکس آشنا کرد:
 

 
1945  آلمان- وقتی کمپ Buchenwald به تصرف نیروهای متفقین درآمد، فرمانده نیروهایی آمریکایی از دیدن جسدهای بی‌شمار این کمپ، آنچنان منقلب شد که دستور داد شهروندان آلمانی را به این کمپ بیاورند تا به چشم خود ببینند که نیروهای میهنشان چه اعمالی انجام داده‌اند:
 
 

1945 – هیروشیما: سه هفته بعد از انفجار بمب اتمی: آمریکایی‌ها و هر کس دیگری در جهان خبر واقعه را شنیدند و فهمیدند که بمبی قوی هیروشیما را نابود کرده است. ولی تاوقتی که سه هفته بعد عکس‌های هوایی از شهر ویران‌شده گرفته نشد، هیچ کس تصور درستی از میزان تخریب نداشت:
 

 
1945 - هیروشیما بعد از انفجار بمب اتمی: سرباز ژاپنی در محلی که قبلا سربازخانه در آنجا برپا بوده، قدم می‌زند:
 

 
1952 تهران: دکتر محمد مصدق در بیرون ساختمان مجلس: دكتر مصدق برای هزاران هواداری كه در تیرماه 1331 به طرفداری از او به خیابانها ریختند و باعث بازگشت او به قدرت شدند، سخنرانی می‌كند. همین مردم یك سال بعد (مرداد 1332) پس از كودتای 28 مرداد در طرفداری از شاه به خیابانها ریختند!!
 
مصدق

 
اول اکتبر 1949: مائو تولد جمهوری کمونیستی چین را اعلام می‌کند: ظهور یك ابرقدرت كمونیست دیگر در آسیا

 
 

عکسهایی که 90 سال واقعیت نداشت

عکس یکی از ماندگارترین هنرهایی است که رخدادهای تلخ و شیرین گذشته را برای آیندگان زنده نگه می دارد؛ ولی این عکس که 90 سال از عمر آن می‌گذرد، تنها یک تصویر تبلیغاتی بود ولی در زمان چاپ و انتشار آن به این مطلب اشاره نشده بود.

به گزارش شبکه ایران به نقل از پایگاه اطلاع رسانی «اسلت» فرانسه، تصویری که با نام «نهار بر فراز آسمانخراش» (Lunch Atop a Skyscraper) به مدت هشتاد سال گذشته یکی از شناخته‌ترین و پربیننده‌ترین تصاویر در جهان به حساب می آید، واقعیت ندارد و تنها یک پوستر تبلیغاتی است.

در این عکس، شماری از کارگران شهر نیویورک مشاهده می شود که بر روی یک تیر آهن در کارگاه ساختمان سازی «منهتن» نشسته و در حالی که پاهای خود را آویزان کرده‌اند، مشغول غذا خوردن هستند.
«کن جانسون»، مورخ آمریکایی در باره این تصویر گفت: این تصویر در 20 سپتامبر سال 1922 میلادی برای کارگاه ساختمانی «راکفلر سانتر»، تهیه و منتشر شده بود ولی برای همگان اینگونه عنوان شده است که این عکس واقعی است.

وی افزود: اینکه این کارگران مشغول غذا خوردن هستند شکی نیست، ولی با یکصد عکس دیگر مونتاژ شده بود تا این تصویر به دست بیاید.
https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgBm4fhdfd1SaMvJGBKO8Ehu6Ij-gxOeSCcbLUbQZEgdSHCTrOv5Ut9sakrNIRBo9w4nbeBOeDJ_aInJ5Te8tnPRd7JfJmh-HYi95nAPdELdS2d2GjEjfvZk5-JUwhvMFV0IB52ncZN6Ok/s1600/khorafe9.bmp




عاشورا از نگاه دکتر شریعتی

حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود ...
افسوس که به جای افکارش زخمهایش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی جلوه دادند.
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسین که آزاده زیست می گریند.
دکتر علی شریعتی


هنوز اين دخترک در انتظار لبخند باباست

تا الان برادر شوهرم هزينه هاي زندگي ما را پرداخته و براي پرداخت رهن خانه کمک کرده است. اما او هم کارگر روزمزد است که هزينه هاي زندگي خود را به سختي درمي آورد. اما من خودم شرمنده هستم که حتي براي خريد يک نان بايد به او رو بيندازم. باور مي کنيد به آخر خط رسيده ام. زندگي ما با ۴دختر قد و نيم قد و هزينه هاي درمان و پرستاري شوهرم و اجاره خانه کلافه ام کرده است به هر دري زده ام نتوانسته ام جواب بگيرم.
چند ساعتي تا افطار روز هجدهم ماه رمضان باقي نمانده است و ما در کوچه هاي خاکستري و بي انتهاي فقر، ميهمان خانه هاي کساني هستيم که روزه شان گاه با نان خالي و گاه با اشک سحرگاهان به افطار ديگر گره مي خورد. سفره هاي خالي و دل هاي پر درد از ناسازگاري روزگار بهانه اي است که ما را به خانه هايشان دعوت کند تا ساعتي بگويند از آنچه گوش شنوايي براي آن نيست؛ خانه هايي که فقر و نداري از در و ديوار آن پيداست و از کم ترين امکانات بهداشتي محروم است. خانه هايي که به قول خودشان تنها آلونکي است که شب و روز را در آن سرکنند.

کنارم مي نشينند و از مشکلاتشان مي گويند که مربوط به امروز و ديروز نيست مشکلاتي که سالهاست با آن دست به گريبانند. از نداريشان، از بيکاري و از کارگري زير آفتاب سوزان براي گذران تنها يک روز از زندگي و اين که سفره افطارشان خالي نماند. از سرپرست و نان آور خانه اي مي گويند که قبل از اين تا نگاهش بر چشمان دختر کان معصومش مي نشست آن ها غم نداري و گرسنگي را از ياد مي بردند و آغوش گرمش تنها خواسته اي بود که آن ها داشتند. اما حالا ۷ماه است که در کما به سر مي برد و نگاه سرد و بي روحش دل ۲دختر ۳ساله اش را خون کرده است.

پيرمردي که با کمک عصا خود را به من مي رساند و از آوارگي اش در سر پيري و ناتواني مي گويد و از اين که تنها پسرش رسم مردانگي و پدر- پسري را فراموش کرده است و آن پدري که زيربار مشکلات زندگي تکيده شده و از اين شرمنده است که نتوانسته زندگي خوبي را براي همسر و فرزندانش فراهم کند.... و من امروز در روزهايي که متعلق به مولايم حضرت علي(ع) است در کوچه هايي که فاصله آن تا عرش خدا فقط يک قدم خير و نشاندن لبخند بر لب يک مومن است، پاي حرف دل آن هايي مي نشينم که در شب احياي اول رخت عزاي مولا بر تن مي کنند و بر سفره هايي مي نشينند که رنگ و بويي ندارد. امروز بياييد ساعتي با ما باشيد تا شايد ببينيد آنچه ما ديده ايم، بشنويد آنچه دلمان را به درد آورد و بغض را بر گلويمان نشاند مي خواهيم شما را ميهمان خانه اي کنيم که دختران خردسالش بر بالين پدر مي نشينند و مي گويند «بابا ،بابا بلند شو ما گرسنه ايم» اما اي کاش مي دانستند که پدرشان توان حرف زدن و بلندشدن ندارد. در خانه اي که تنها آرزوي دختر ۹ساله اش سلامتي پدر است و اين که يک بار ديگر نام او را صدا بزند.وقتي در پاسي به افطار مانده روز هجدهم ماه مبارک رمضان بر در خانه شان مي کوبم زن خانه اشک هايش را با گوشه چادر پاک مي کند و مي گويد: حتم دارم که شما را خدا برايمان فرستاده امروز نااميد شدم موقع اذان از خدا خواستم کمک کند. از بس جلوي بقيه دست دراز کردم براي تامين هزينه هاي زندگي و درمان شوهر بيمارم خسته شدم. از بس که به بچه ها گفتم فردا سفره مان رنگ و بو مي گيرد و نگرفت... مي دانيد خدا را به اين بچه ها قسم دادم که به من راهي نشان دهد و حالا مي دانم که خدا شما را فرستاده... و صدايش در گلو مي شکند اين مادر!

به داخل خانه دعوتمان مي کند ۲دختر ۳ساله که دوقلو هستند و يک دختر ۹ساله به پيشوازمان مي آيند و با هياهو دور و برمان مي چرخند. يکي از دوقلوها که پرجنب و جوش تر از بقيه است مي خواهد از کارمان سردربياورد که براي چه به خانه شان آمده ايم. به دهانم زل زده است و با خودکارم بازي مي کند مادرش که دعوايش مي کند اخم مي کند و کناري مي نشيند و همان جا به خواب مي رود. غلامعلي که قبل از اين کارگر گاوداري بوده و با مزد کارگري شب ها با دست پر به خانه مي آمده است ۷ماه پيش وقتي از سرکار برمي گشته تصادف مي کند و پس از چندين بار عمل جراحي، ۷ماه است که در کما به سر مي برد. چند روزي است که از بيمارستان مرخص شده و قرار است کار پرستاري، نگهداري و مراقبت از او را خانواده اش انجام دهند. از همه بدتر که گرفتار زخم بستر است و هر روز بايد پرستاري براي تعويض پانسمان هاي او به منزل بيايد. زهرا مي گويد: هربار که پرستار مي آيد ۳۰هزار تومان مي گيرد که پرداخت اين هزينه ها از عهده من خارج است.
باور کنيد به آخر خط رسيده ام.

او مي گويد: تا الان برادر شوهرم هزينه هاي زندگي ما را پرداخته و براي پرداخت رهن خانه کمک کرده است. اما او هم کارگر روزمزد است که هزينه هاي زندگي خود را به سختي درمي آورد. اما من خودم شرمنده هستم که حتي براي خريد يک نان بايد به او رو بيندازم. باور مي کنيد به آخر خط رسيده ام. زندگي ما با ۴دختر قد و نيم قد و هزينه هاي درمان و پرستاري شوهرم و اجاره خانه کلافه ام کرده است به هر دري زده ام نتوانسته ام جواب بگيرم.مي گويد: نگاهش کنيد پاهايش خشک شده و نمي تواند دراز کند دکتر گفته بايد عمل کند نمي دانم به کجا پناه ببرم تا کي برادر شوهرم که خودش هميشه براي نان شب مانده است مي تواند جور ما را بکشد. خودتان که مي بينيد نزديک افطار است اما نتوانستم براي افطار کاري کنم. امروز از بس از همه جا نااميد شدم دست به دعا برداشتم و از خدا راهي خواستم تا کمک کند. خدا را به اين دخترها قسم دادم که راهي پيش پايم بگذارد و حتم دارم که خدا شما را ...

صدايش را نمي شنوم نمي خواهد بچه ها گريه او را ببينند تا بيشتر دلشان بگيرد. دخترها دور تخت پدر حلقه زده اند و او را نوازش مي کنند اما او همچنان سرد و بي روح نگاهشان مي کند. حتي توان فشار دادن دست هاي کوچکشان را ندارد.

بابا قول داده بود برايم عروسک بخرد

فاطمه مي گويد: خاله! بابام خوب مي شود نمي دانم به او چه بگويم. فقط سرم را تکان مي دهم و مي گويم تو براي او دعا کن.

فاطمه دختر ۹ساله اي که يک لحظه نگاهش را از پدر نمي گيرد مي گويد: از خدا مي خواهم که بابام زودتر خوب شود چون قول داده بود که برايم عروسک بخرد و بعد صورتش را پشت چادر مادرش مخفي مي کند. بچه ها آرام و قرار ندارند و به همکار عکاسم مي گويند از ما عکس بگير و او خواهش آنها را بي پاسخ نمي گذارد و براي لحظه اي خنده ميهمان صورت هاي غم گرفته بچه ها و زهرا مي شود و صداي دوربين و صداي بچه ها فضاي غم گرفته خانه را پر مي کند.از خانه او بيرون مي زنم، اما نگاه معصوم بچه ها، چشمان نگران زهرا و صورت تکيده غلامعلي لحظه اي از خاطرم نمي رود و با خود مي انديشم شايد راهي باشد که بتوان دست اين خانواده را گرفت شايد دست هايي باشد که دست سرد و بي روح غلامعلي را به گرمي بفشارد.

خيلي وقت ها اگر همسايه ها نباشند بايد شب را گرسنه بخوابيم

صدايم مي کند، برمي گردم پيرمرد تکيده اي را مي بينم که لنگ لنگان و با کمک عصا به دنبالم مي دود مرا به داخل خانه اش دعوت مي کند. خانه بيشتر از آن که خانه باشد آلونکي است که پيرمرد و پيرزني شب ها را در آن به صبح مي رسانند اما هيچ امکانات زندگي را در آن نمي بيني.مي گويد: يک عمر کارگري کردم و بچه هايم را با خون دل بزرگ کردم. شب ها وقتي خسته به خانه برمي گشتم لقمه مي گرفتم و بر دهان بچه ها مي گذاشتم تا آنها گرسنه به خواب نروند. اما چند سالي است که پوکي استخوان دارم و امکان راه رفتن و کارکردن ندارم. زمين گير شده ام توان پرداخت اجاره را نداشتم تا اين که دامادم به ما پناه داد و حالا شده ايم سربار آنها و زندگي ام را با مستمري کميته امداد مي گذرانم خودتان که مي بينيد وضع زندگي ام را. مي پرسم چند فرزند داري؟ مي گويد ۴دختر و يک پسر. پسرم که سال به سال سري به ما نمي زند انگار من و مادر پيرش را فراموش کرده است. اصلا انگار که ما توي اين دنيا نيستيم. عارش مي آيد که به ديدنمان بيايد مي ترسد او هم مثل ما فقير شود. اگر او ما را کمک مي کرد که محتاج ... دستهايش مي لرزد اشک ميهمان صورتش مي شود و مي گويد: ترسم از آن روزي است که در تنهايي بميرم. خيلي وقت ها اگر همسايه ها نباشند ما بايد شب را گرسنه بخوابيم. مي گويد: براي من گذشت. يک عمر کار کردم تا بچه هايم محتاج نباشند اما اين سرنوشتم است که بايد آواره باشم و سرپيري درنداري و فقر سرکنم.قادرعلي را همسايه ها معرفي مي کنند. هيچ کدام از اهالي اين محل وضع خوبي ندارند همه شان از قشر کارگرند که اگر يک روز سرکار نروند حقوق ندارند و بايد جلوي خانواده شرمنده باشند، اما او را محتاج تر از خود مي دانند مي گويند چند سالي است که ديسک کمر دارد و خانه نشين شده است. يک دختر کم توان ذهني هم دارد که هزينه هاي درمان او را ماهانه بايد بپردازد. با اين وضعيت بعضي از روزها سر کار مي رود تا زندگي اش لنگ نماند اما تا ۳ روز بعد از درد کمر به خود مي پيچد. وقتي به در خانه اش مي رويم مرد تکيده اي را مي بينيم که با خوشرويي ما را به داخل خانه دعوت مي کند، ماجرا را از او مي پرسم، مي گويد: خدا را شکر که حداقل رو پا هستم و توان راه رفتن دارم و مي خندد. فاطمه دختر ۱۴ ساله کم توان ذهني و دومين و آخرين فرزند اين خانواده است. با من روبوسي مي کند و کنارم مي نشيند. کلاس سوم دبستان است و به مدرسه استثنايي مي رود. نگاهم مي کند و مي خندد. دست پدرش را در دست مي گيرد و با انگشتان دستش بازي مي کند. قادرعلي مي گويد: چند سالي است که ديسک کمر دارم و توان کارهاي سخت را ندارم اما هنري جز کارگري ندارم. بعضي روزها سر کار مي روم و با حقوق روزي ۱۵ هزار تومان مايحتاج خانه را تهيه مي کنم. اما شب از درد خوابم نمي برد. چاره اي ندارم اگر کار نکنم پولي براي خريد نان هم ندارم چه برسد به سيب زميني و روغن و ... خرج فاطمه هم که هست. گاهي اوقات عصبي مي شود و بايد دارو مصرف کند که هزينه هايش بالاست و از توانم خارج است. مي پرسم: چرا دخترت را به آسايشگاه نفرستادي؟ با اين حرفم آشفته مي شود. مي گويد: به اين دختر هيچ وقت به چشم يک معلول نگاه نکردم. مي دانم که هديه خداست و حتما خدا مصلحت مي دانسته. من ۲ دختر دارم که اگر اولي را يک ماه هم نبينم دلتنگش نمي شوم، اما اگر فاطمه را يک ساعت نبينم بي طاقت مي شوم. مشکل من او نيست. مشکل من اين است که نمي توانم براي او و مادرش زندگي خوبي فراهم کنم.

به دخترم مي گويند تو کهنه پوشي

بعضي وقت ها همسايه ها لباس هاي کهنه بچه هايشان را براي فاطمه مي آورند و از سر ناچاري مادرش آن ها را وصله و پينه مي کند و فاطمه مي پوشد، اما هر وقت که با دخترهاي همسايه بازي مي کند، مي گويند تو لباس هاي ما را مي پوشي و کهنه پوش مايي. او هم به خانه مي آيد و لباس هايش را در مي آورد و گريه مي کند. من اين  ها را مي بينم و دلم آتش مي گيرد. اما کاري نمي توانم بکنم. تنها کاري که مي کنم کار روزمزدي است که درآمد زيادي ندارد. از همه بدتر همسرم را مي بينم که از اول زندگي اش با نداري من ساخته و دم بر نمي آورد. دلم مي خواهد برايش کاري بکنم تا خوشحال شود. کمرش زير بار غصه هاي زندگي و غم دخترم خم شده، اما هيچ وقت زبان به ناشکري باز نمي کند. به هماني که مي آورم قانع است. سال هاست که لباس نو به خود نديده اما باز هم خدا را شکر مي کند. مي پرسم: دخترت تحت پوشش بهزيستي است؟ مي گويد: براي او پرونده تشکيل داده ايم اما تنها کاري که براي او مي کنند هزينه تحصيل و کتاب او را مي پردازند. به همه جا رو انداختم، به يک خيريه مراجعه کردم. آمدند تحقيقات محلي بعد گفتند بيا پرونده تشکيل بده و پشت نوبت باش تا بعدا تحت پوشش قرار بگيري اما هنوز خبري نشده است.به خيريه هاي ديگر هم مراجعه کرده ام اما خبري نشد و مجبورم با اين وضعيت کار کنم تا چرخ زندگي ام بچرخد. ولي نمي دانم تا کي مي توانم کار کنم. بيشتر نگراني ام از آينده است که اگر يک روز زمين گير شوم تکليف اين دختر چه مي شود. چه کسي دست آن ها را مي گيرد و ...

چه کسي از آن ها حمايت مي کند. خودم که نتوانستم برايشان پس اندازي داشته باشم.حرف پدر که به اين جا مي رسد، فاطمه دست پدر را محکم مي فشارد و مي گويد: نگران نباش من خودم کمکت مي کنم. گريه نکن و با دست هايش اشک هاي پدر را پاک مي کند.

شوهرم غصه مي خورد که چرا سربار بچه هايش شده است

به خانه اش که وارد مي شوم جا مي خورم از داشتن کمترين امکانات بهداشتي محروم هستند. داخل خانه هم حال و روز بهتري ندارد. خديجه مي گويد: چند خانواده با هم زندگي مي کنيم، با عروس هايم زندگي مي کنم تا خرجمان کمتر شود. مي گويد: يکي از عروس هايم بيماري قلبي دارد و هزينه زيادي را براي درمانش بايد بدهيم. شوهرم سال هاي سال راننده اتوبوس و کاميون بود و براي مردم شوفري مي کرد. اما چند سال است که به دليل از کارافتادگي ديگر نمي تواند کار کند و خانه نشين شده است. ۹ تا پسر دارم که چندتايشان زندگي مستقل دارند و با کارگري روز مي گذرانند. ۴ تا پسر هم به ما کمک مي کنند تا خرج زندگيمان بگذرد. کار آن ها هم طوري است که درآمد چنداني ندارند. اما مي بينند که پدرشان از کار افتاده است کمک مي کنند. اما دل شوهرم قبول نمي کند. دائم غصه مي خورد که چرا سربار بچه هايش شده است اما چاره اي نيست بايد با روزگار ساخت ... ساکت است و به حرف هاي ما گوش مي کند. از او مي پرسم: طي اين سال ها بيمه نشديد؟ مي گويد: در جاي ثابتي کار نمي کردم. شوفر مردم بودم و براي کارفرماهاي مختلفي کار مي کردم. تمام عمر و جواني ام را در جاده ها سر کردم تا لقمه نان حلالي براي خانواده ام تهيه کنم. ماه به ماه به خانه نمي آمدم و کار مي کردم تا زندگي ام لنگ نشود اما حالا که از کار افتاده ام کسي نيست حالم را بپرسد. اگر پسرهايم نباشند که زندگي ام نمي چرخد.مي گويد: بعضي وقت ها سختي هاي زندگي به من فشار مي آورد، به هر دري زده ام تا پولي براي تعمير خانه تهيه کنم، وضع ناجوري است. يک بار نامه نوشتم به رئيس جمهور و تقاضاي کمک کردم. شرح زندگي را دادم و نوشتم که دستم به هيچ جا بند نيست و با اين سن و سال هيچ کاري از دستم بر نمي آيد. ايشان هم دستور پرداخت ۵۰۰ هزار تومان وام را دادند. ۳ ، ۴ ماه پيگير دريافت اين وام بودم. براي ۵۰۰ هزار تومان وام چند ضامن خواستند اما من که يک عمر کارگري کرده ام ضامني نداشتم. به هر دري زدم ضامن جور نشد و دست آخر از خير دريافت وام گذشتم و نتوانستم براي خانه کاري بکنم. حالا مي دانم که عاقبت ما قشر محروم همين است و بايد با فقر و نداري دست و پنجه نرم کنيم.همه اين غصه ها بر سرم آوار مي شود، غصه نداري ها و بيماري بر دلم سنگيني مي کند.

قرار است برگردم که رقيه صدايم مي زند، مي خواهد از قصه غصه هاي او هم بنويسم. مي گويد: خانم از سر کار بر مي گردم. سال هاست که در خانه مردم کار مي کنم هر کاري که باشد، از نظافت گرفته تا نگهداري بچه و سالمند. هر کاري که از دستم بر آيد انجام مي دهم. چند سال است که سرپرستي زندگي به عهده من است.مي گويم: شوهرت کجاست؟ مي گويد: بيمار است و خانه نشين. اوايل چشمم به دست مردم بود و از مردم کمک مي گرفتم تا زندگي ام را بچرخانم. اما ديدم فايده ندارد. نمي شود به اميد اين و آن باشي، اين بود که خودم رفتم سر کار تا زندگي ام را بچرخانم. چند سال است که کار مي کنم و با حقوق ناچيز آن روزگار مي گذرانم. بعضي وقت ها صاحب کارم آدم خوبي است و مزد خوبي مي دهد، آن روز خوشحالم و خريد مي کنم و براي بچه ها ميوه هم مي خرم. اما بعضي وقت ها صاحب کار بهانه مي آورد که مثلا اين جا را خوب تميز نکرده اي آن وقت از مزدم کم مي کند. چاره اي ندارم. لب مي بندم اما تا خانه گريه مي کنم، مي دانم بايد از شکم بچه هايم بزنم.

دخترم را از سر نداري شوهر دادم

به نوشته خراسان: مي گويد: عيد دخترم را عقد کردم، سني نداشت تازه کلاس سوم راهنمايي مي رود، اما از پس خرجش بر نمي آمدم، نمي توانستم هزينه تحصيل و درس و کتابش را بدهم. اين بود که به اولين خواستگار جواب دادم اما حالا غمي ديگر بر دلم نشسته. پولي براي تهيه جهيزيه ندارم. او از من جهيزيه مي خواهد. هر چه مي گويم ندارم و نمي توانم به خرجش نمي رود. اين است که ماندم چه کنم. از کجا براي او جهيزيه تهيه کنم با دستمزد کارگري ام اگر بتوانم شکم بچه ها را سير کنم کارستان کرده ام، ديگر توان پرداخت اين جور خرج ها را ندارم. قرار است برگرديم و بر مي گرديم اما در دلم غوغايي برپاست. دلم گرفته از اين همه درد و غصه. قصه غصه هايي که شايد به نظر ما تکرار باشد اما همين تکرارها خيلي از آدم هاي کوچه هاي خاکستري فقر را به خط آخر رسانده است. خيلي از اين به اصطلاح تکرارها اشک را بر چشمان آن ها نشانده است.امشب وقتي بر سر سفره افطار مي نشينم صورت غلامعلي از يادم نخواهد رفت. صورت معصوم دخترهايش که نگراني و غصه را مي شود در نگاهشان خواند. امشب وقتي افطار مي کنم که مي دانم زهرا و دختر روزه دارش، روزه شان را با اشک چشم باز مي کنند. مي دانم که آد م هاي اين کوچه بي دغدغه نشستن بر سر سفره افطار تنها آرزويشان است. امروز من و شما آرزوهاي اين آدم ها را مي دانيم، آن هايي که فاصله شان با ما شايد يک قدم باشد.


زنان سیگاری ایران 2 برابر شده‌‌‌اند

سیگار زنان را دچار آسیب‌های متهدد جسمی و روانی می‌کند‌. براساس گزارش سازمان جهانی بهداشت تعداد زنان سیگاری در 20 سال گذشته 60 درصد افزایش یافته و آمار زنانی که روزانه یک پاکت سیگار می‌کشند 3 برابر شده است.

به گزارش مشرق، گسترش حضور زنان در اجتماع پیامدها بسیاری داشته که افزایش مصرف سیگار یکی از ناگوارترین آنهاست. سیگار زنان را دچار آسیب‌های متهدد جسمی و روانی می‌کند‌. براساس گزارش سازمان جهانی بهداشت تعداد زنان سیگاری در 20 سال گذشته 60 درصد افزایش یافته و آمار زنانی که روزانه یک پاکت سیگار می‌کشند 3 برابر شده است.
 هفته‌نامه سلامت برای روشن شدن ابعاد مختلف این پدیده شوم با دکتر زهرا حسامی، استادیار دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی گفت‌وگویی انجام داده است که در زیر می‌خوانید.

آماری از زنان سیگاری در دست است؟

در حال حاضر حدود 15 درصد جمعیت کشور ما سیگاری هستند 1 / 27 درصد مردان کشور و حدود 5 / 4 درصد از زنان کشور سیگاری هستند. جالب اینکه این 5 / 4 درصد سه سال پیش 2 درصد بود. ضمن اینکه بسیاری از آقایان سیگاری متأهل بوده و در نتیجه همسران آنها جزو سیگاری‌های دست دوم تلقی می‌شوند. بنابراین متأسفانه ما شاهد افزایش شیوع استعمال دخانیات در بین خانم‌ها بوده‌ایم البته همین میزان، نسبت به کشورهای دیگر، به دلیل مسائل فرهنگی در حد وضعیت خوبی قرارداد اما به هر حال این افزایش شیوع استعمال دخانیات در کشور نگران‌کننده است. در گذشته ما خانمی را نمی‌دیدیم که در اتومبیل اماکن عمومی سیگار بکشد اما امروزه متأسفانه شاهد این مسئله هستیم.

شرکت‌های دخانی برای ترغیب زنان به استعمال سیگار تبلیغات خاصی برای این گروه درنظر گرفته‌اند؟

البته خوشبختانه ما در کشور خودمان شاهد این‌گونه تبلیغات نیستیم. ولی در کشورهای دیگر استفاده از عکس‌های اغواکننده مانند اینکه سیگار بکشید تا زیبا بمانید، سیگار بکشید تا لاغر بمانید، عکس سیگارهای مختلف با طعم‌های گوناگون و ایجاد حالت‌های لوکس و... به فراوانی دیده می شود. در کشوری مانند کشور ما هم که استعمال دخانیات در بین زنان رو به افزایش است، رفت‌وآمد به کشورهای دیگر وارتباطاتی که در این زمینه وجود دارد، بی‌تأثیر نیست.

فکر می‌کنم بیشترین تبلیغاتی که برای ترغیب زنان انجام می‌شود بیشتر در زمینه سیگارهای لایت است درست است؟

بله! تحقیقی در حدود 5 سال پیش در مزکز تحقیقات انجام دادیم تا ببینیم آگاهی، نگرش و وضعیت مردم ما درباره سیگارهای لایت یا سبک در تهران به چه شکل است ونتیجه این شد که بیشترین مصرف‌کننده این نوع سیگاری‌ها خانم‌ها هستند. در حالی که این سیگارها، ترفتدی برای فروش بیشتر است. ولی خانم‌ها با این باور که استعمال این سیگارها، ترفندی برای فروش بیشتر است. ولی خانم‌ها با این باور که استعمال این سیگارها ضرر و زیان کمتری دارد یا سیگار ملایمی است بیشتر به سمت آنها گرایش پیدا می‌کنند.

آیا خانم‌هایی که سیگار می‌کشند در مقایسه با آقایان سیگاری در معرض ابتلا به عوارض بیشتری هستند یا نه فرقی نمی‌کند؟

خطر تمام عوارضی که مربوط به استعمال دخانیات است و در آقایان ایجاد می‌شود مانند بیماری‌های قلبی، بیمارهای تنفسی، سرطان‌ها و... در خانم‌ها هم وجود دارد ضمن اینکه چون یکی از مهم‌ترین قسمت‌های زندگی خانم‌ها دوره باروری و بارداری است سیگار تأثیرات مستقیم و سویی روی این قسمت زندگی‌ زنان می‌گذارد.
احتمل اینکه زنی که سیگار می‌کشد یا حتی در مجاورت دود سیگار است به سرطان رحم، سرطان دهانه رحم یا سرطان پستان که سرطان بسیار شایعی در بین زنان است، مبتلا شود نسبت به زنان غیرسیگاری بسیار بالاتر است. وقتی خانمی در دوره بارداری و حتی پیش از بارداری سیگار می‌کشد جنینش یک سیگاری اجباری محسوب می‌شود و حداقل عارضه‌ای که سیگار کشیدن مادر روی جنین می‌گذارد این است که وزن هنگام تولد این نوزادان پایین تر از حد معمول است.

همچنین احتمال اختلالات تنفسی و مرگ ناگهانی جنین و نوزادان مادران سیگاری به مراتب بالاتر است. تحقیقات نشان داده است که سیگار کشیدن مادر در دوره بارداری می‌تواند روی رفتار فرزند این مادر در دوره نوجوانی‌ وی اثر بگذارد و او را دچار اختلال‌های رفتاری کند ضمن اینکه عوارض سیگار روی خود بیمار در دوران بارداری نیز به شکل فشار خون‌های دوران بارداری، سقط درسه ماهه اول و سوم، خون‌ریزی‌های دوره بارداری و خود را نمایان می‌کند.


نرخ تورم 16.3 اعلام شد + جدول

رئیس کل بانک مرکزی نرخ تورم در دوازده ماهه منتهی به تیرماه امسال را 16.3 درصد اعلام کرد و گفت: در ماه‌های آتی روند نزولی نرخ تورم را شاهد خواهیم بود، ضمن اینکه امیدواریم تا یکسال آینده این نرخ تک رقمی شود.

محمود بهمنی در گفتگو با مهر درباره نرخ تورم تیرماه گفت: قرار بر این است که مرکز آمار نرخ تورم را اعلام کند اما در عین حال، بانک مرکزی نرخ تورم را هر ماه استخراج می کند و 10 روز بعد از ماه قبل این نرخ آماده است.

رئیس کل بانک مرکزی با بیان اینکه نرخ تورم در دوازده ماهه منتهی به خردادماه 15.4 درصد بوده است، افزود: در تیرماه سال جاری خوشبختانه روند افزایشی نرخ تورم کاهش پیدا کرده و این آن چیزی بود که بانک مرکزی دنبال می کرد.

وی تصریح کرد: نرخ تورم در خردادماه 1.2 درصد افزایش یافته بود اما در تیرماه این نرخ کمتر از یک درصد افزایش یافت و در حالی که مطابق پیش بینی ها باید به 16.6 درصد می رسید اما خوشبختانه نرخ تورم تیرماه 16.3 درصد رقم خورده است که 9 دهم درصد رشد کاهنده نسبت به خرداد ماه را نشان می دهد.

به گفته بهمنی، تلاش بانک مرکزی این است که ادامه روند کاهنده نرخ تورم را شاهد باشیم تا در آبان و آذرماه به کاهش بیشتری برسیم.

وی خاطر نشان کرد: امیدواریم تا یکسال آینده نرخ تورم تک رقمی شود و بانک مرکزی برای این موضوع نیز برنامه دارد.

رئیس کل بانک مرکزی با بیان اینکه هیچگاه میزان افزایش نرخ تورم با توجه به محاسبات بانک مرکزی از 15 درصد بالاتر نخواهد رفت، گفت: در ماههای آتی روند نزولی نرخ تورم را شاهد خواهیم بود و امیدواریم از آذر و دی بتوانیم شرایط بهتری را در نرخ تورم داشته باشیم، البته اگر شرایط همچون هم اکنون باشد و مسئله خاصی پیش نیاید.

به گزارش مهر، در پی بالاگرفتن مناقشه تورمی مرکز آمار و بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران، دولت در ماههای اخیر در مصوبه ای و در راستای قانون برنامه پنجم رای به ارائه آمار مرکز آمار ایران داده است. 
هم اکنون این پرسش مطرح است که مراکز تحقیقاتی، اقتصاددانان و ... نرخ تورم اعلامی کدام مرکز را باید بپذیرند و براساس آن، به تجزیه و تحلیل رویدادهای اقتصادی بپردازند.



فیلم تاریخی رسیدن دکتر مصدق به نیویورک در سال ۱۹۵۱



فیلم تاریخی رسیدن دکتر مصدق به نیویورک در اکتبر سال ۱۹۵۱ برای دفاع از ملی شدن صنعت نفت ایران در شورای امنیت سازمان ملل متحد



سي سال پيش در چنين روزهايي (14 اسفند 1357)





 يک ميليون نفر بر مزار مصدق



  
 مصدق در تبعيد
به نوشته روزنامه اطلاعات يک ميليون نفر براي بزرگداشت سالگرد درگذشت دکتر مصدق به احمدآباد رفتند. اين روزنامه نوشت:
« امروز ايران پس از دوازده سال خون دل خوردن و خاموشي بخاطر عجز از برپايي مراسم تجليل از شادروان دکتر محمد مصدق رهبر ملي خود باشکوهي خيره کننده ياد آن بزرگ مرد تاريخ مبارزات ضد استعماري ملل شرق را گرامي داشت. مراسم تجليل از اين ابرمرد چندان باشکوه بود که بي شک پرتو پرجلالش قرون متمادي بر صفحات تاريخ جديد ايران پرتو خيره‌کننده‌اي داشت.»
براي انعکاس راستين مراسمي که امروز بر مزار دکتر محمد مصدق برگزار شد اطلاعات گروه هاي ويژه اي را بسيج کرده بود، مطالبي که در زير مي خوانيد حاصل گزارش لحظه به لحظه حضور انبود کثيري از مردم در جلوي دانشگاه، حرکتشان به سوي احمد آباد تا زمان چاپ روزنامه است.
در گزارش روزنامه اطلاعات آمده است:
نه صبح روز دوشنبه دوازدهمين سالگرد مرگ مردي که در قلب ملت ايران زنده است: هر لحظه که مي گذرد موج جمعيت فزوني مي گيرد، دانشجويان، دانش آموزان، اساتيد دانشگاه، کارمندان دولت، کارمندان بخش‌هاي خصوصي، کسبه، اصناف، بازاريان، گروه‌ها و دستجات مختلف و جمع کثيري از اهالي شهرستان‌هاي مختلف ايران گروه بي‌شماري از زنان مبارز تهران با هيجان زيادالوصفي به محوطه دانشگاه وارد مي شوند.

اتوبوس‌ها در صفوف منظمي در انتظار سوار کردن مشتاقان زيارت مزار دکتر مصدق ايستاده اند. جلوي دانشگاه مالامال از شمار و روزنامه هاي ديواري است که گروه هاي مختلف اجتماعي در ستايش از رهبر بزرگ ملت ايران نوشته‌اند:
آرمان ملت عنوان يک روزنامه ديواري است که دانش آموزان دبيرستان البرز بر نرده هاي دانشگاه نصب کرده اند. اين روزنامه ديواري که در نهايت صداقت گروهي نوجوان و جوان تهيه شده، شمه هايي از مبارزات ملي شدن صنعت نفت ايران را بوسيله محمد مصدق عنوان کرده است.
در شرح حال زندگي اين رهبر بزرگ آمده است که من افتخار خدمتگذاري مردم را بالاترين و پرقيمت ترين افتخارات خود محسوب داشته و مي‌دارم و به غير از اطاعت و امتثال فرمان هموطنان محبوب هدفي ندارم.
آرامگاه دكتر مصدق
در اعلاميه ديگري که بين جمعيت تقسيم مي‌شود آمده است درود به روان پاک دکتر محمد مصدق و شهيدان راه آزادي و همچنين مگر نمي بينيد که وطن در خطر افتاده و مواريث ملي هدف تهديد دشمنان قرار گرفته است. ساعت 5/9 صبح جمعيت از مرز صد هزار گذشته است. صدها اتوبوس از موسسات مختلف از جانب گروههاي مختلف سياسي و اجتماعي و صنفي باشعارها و پلاکاردهايي به محوطه دانشگاه وارد شده‌اند.
با توجه به جمعيتي که ديشب را تا صبح بر مزار مصدق گذراندند جمعيتي که از تاريک روشن بامداد در صفي طولاني عازم احمدآباد شدند و سيل جمعيتي که هم اکنون به سوي دانشگاه و يا مستقلا به سوي احمدآباد در حرکتند، پيش‌بيني مي‌شود امروز يک ميليون نفر بر مزار مصدق گرد آيند.
جبهه ملي و طرفدارانش که گروه بي‌شماري را تشکيل مي‌دهند از اتوبوس‌هاي شرکت واحد براي رفتن به احمدآباد استفاده مي‌کنند. جمعيت لحظه به لحظه بيشتر مي‌شود و متاسفانه اتوبوس کافي براي خيل جمعيت به دانشگاه نيامده است.
هر اتوبوس چند برابر گنجايش خود را سوار کرده است. سقف اتوبوس ها مالامال از جمعيت است. جمعيت کثيري که موفق نشده به داخل دانشگاه بيايد در خيابان دانشگاه جمع شده اند و به طرف اتوبوس هجوم مي‌برند بلکه خود را به اتوبوس برسانند به احتمال زياد دهها هزار از جمعيت مشتاق موفق نخواهد شد خود را به احمد آباد برساند.
هيچ‌کس تصور چنين استقبالي را براي مراسم بزرگداشت مصدق کبير نمي‌کرد. در مقابل دانشگاه اين شعار واحد روي تمام اتوبوس ها به چشم مي‌خورد: من ايراني و مسلمانم و عليه هرچه ايرانيت و اسلاميت را تهديد کند مبارزه مي‌کنم.
اندکي بعد از ساعت ۱۰ صبح حرکت کاروان شکوهمند ستايشگران مرحوم دکتر محمد مصدق به سوي احمدآباد آغاز شد. از اين لحظه به بعد کارواني تشکيل شد که آغاز آن جلوي دانشگاه و انتهايش نامعلوم بود.
اتوبان و جاده قديم کرج را اتومبيلها يک سره پوشانده بود. در طول مسير طولاني دانشگاه تا احمدآباد غريو شعارهاي ملي فضا را پر کرده بود. در اين لحظه ۱۲ ظهر که ما [خبرنگاران اطلاعات] در نيمه راه احمدآباد هستيم سيل جمعيت چند هزار نفري و حتي مي‌توانيم بگوئيم ميليون نفري به سوي احمدآباد سرازير است.
روزنامه اطلاعات. شنبه چهاردهم اسفند ۱۳۵۷ برابر پنجم مارس ۱۹۷۹ ميلادي
نقّاشی دکتر مصدّق توسط دکتر علی مقتدر مصدّق 
نقّاشی دکتر مصدّق توسط دکتر علی مقتدر مصدّق

مصدق در دادگاه لاحه
سخن ابدي دكتر مصدق

نشانی خانه و آرامگاه مرد جاوید تاریخ ایران دکتر محمد مصدق در روستای احمدآباد آبیک
نشانی خانه دکتر مصدق در روستای احمدآباد آبیک